جملات ساده انگلیسی و داستان های کوتاه با ترجمه فارسی

جملات ساده انگلیسی و داستان های کوتاه با ترجمه فارسی

اگر در مراحل اول یادگیری زبان انگلیسی هستید، بهترین راه برای تقویت مکالمه و گرامر ها خواندن جملات ساده و در حد مبتدی انگلیسی است. این جملات را بهتر است بعد از خواندن برای خود تکرار کنید و بعد از تمرینات مکرر با دوستان و یا آشنایانی که استعدادی در زبان انگلیسی دارند مکالمه کنید.

در واقع با توجه به مواردی که خدمت شما دوستداران زبان انگلیسی عرض کردیم، هر چه از ابتدای یادگیری و آموزش خود بیشتر جملات ساده انگلیسی را در مکالمه زندگی روزمره خود استفاده کنید، چه در ذهنتان و چه برای مکالمه با دیگران، توانایی شما برای فراموش نکردن و یادگیری کامل جملات پیچیده تر، بالاتر می رود.

از آنجایی که مطلع هستید موسسه دنیای زبان یکی از بهترین و بزرگترین موسسات در شهر بزرگ تهران، با بیش از ده ها سال سابقه درخشان به تدریس زبان های اروپایی و آسیایی به خصوص تدریس تخصصی و خصوصی زبان انگلیسی، به صورت حضوری، آنلاین و همچنین با کمک دوره ها پرداخته است.

این موسسه فوق العاده در زمینه مهاجرت های تحصیلی و کاری نیز برای افرادی که علاقه به مهاجرت دارند نیز مشاوره هایی بسیار کارآمد ارائه می دهد که می توانید با برقراری تماس و یا به صورت حضوری، از این مشاوره ها بهره ببرید.

برای اینکه بتوانیم به شما کاربران گرامی در زمینه تقویت زبان انگلیسی کمک هایی مفید بکنیم، چند جمله و مکالمه ساده و روزمره را در این مطلب جای داده ایم تا با مطالعه آن ها زبان اروپایی خود را به صورت کامل یاد بگیرید.

جملات ساده انگلیسی برای مکالمه روزمره

جملات ساده انگلیسی برای مکالمه روزمره

برای راحتی کار شما دنیای زبان در این مقاله مکالمه ها را از سطح پیشرفته تا سطح حرفه ای، دسته بندی کرده تا با تمرینات مکرر به راحتی از آن ها استفاده کنید.

جملات و مکالمه های روزمره ساده داستانی برای افراد مبتدی و کودکان با معنی

متن و جملاتی که در ادامه خدمت شما عزیزان درج کرده ایم، هم برای افراد مبتدی که جدیدا به یادگیری زبان انگلیسی پرداخته اند مناسب است و هم برای کودکانی که دوست دارند زبان انگلیسی را یاد بگیرند.

Captain & fisherman

کاپیتان و ماهیگیر

The cautious captain of a small ship had to go along a coast with which he was unfamiliar , so he tried to find a qualified pilot to guide him.

 He went ashore in one of the small ports where his ship stopped, and a local fisherman pretended that he was one because he needed some money.

 The captain took him on board and let him tell him where to steer the ship. After half an hour the captain began to suspect that the fisherman did not really know what he was doing or where he was going so he said to him,’ are you sure you are a qualified pilot? ‘Oh, yes’ answered the fisherman .’I know every rock on this part of the coast.’ Suddenly there was a terrible tearing sound from under the ship. At once the fisherman added,” and that’s one of them.”

ناخدای محتاط یک کشتی کوچک مجبور شد در امتداد ساحلی برود که با آن ناآشنا بود، بنابراین سعی کرد یک خلبان واجد شرایط پیدا کند تا او را راهنمایی کند.

او در یکی از بندرهای کوچکی که کشتی او در آنجا توقف کرد به ساحل رفت و یک ماهیگیر محلی وانمود کرد که او یکی است زیرا به مقداری پول نیاز دارد.

کاپیتان او را سوار کرد و به او اجازه داد تا به او بگوید کشتی را کجا هدایت کند. بعد از نیم ساعت، کاپیتان شروع به شک کرد که ماهیگیر واقعاً نمی‌داند دارد چه کار می‌کند یا به کجا می‌رود، بنابراین به او گفت: “مطمئنی که یک خلبان ماهر هستی؟” ماهیگیر پاسخ داد: «آه، بله.» من همه صخره‌های این قسمت از ساحل را می‌شناسم. ناگهان صدای پارگی وحشتناکی از زیر کشتی شنیده شد. ماهیگیر فوراً اضافه کرد: “و این یکی از آنهاست.”

جملات و مکالمه های روزمره ساده داستانی برای افراد سطح متوسط با معنی

داستان و مکالمه کوتاهی که در ادامه آن را مشاهده می کنید، مطالعه آن مناسب برای افرادی است که تا حدودی با زبان انگلیسی آشنایی دارند و برای تقویت زبان خود، این مقاله را می خوانند.

همچنین این افراد می توانند با مطالعه مقاله های مکالمه انگلیسی بین دو دوست و مکالمه انگلیسی در رستوران را نیز مطالعه کنند.

The Old man And whisky

پیرمرد و ویسکی

Harry did not stop his car at some traffic-lights when they were red, and he hit another car. Harry jumped out and went to it. There was an old man in the car. He was very frightened and said to Harry, “what are you doing? You nearly killed me.!” “yes” Harry answered, “I’m very sorry.” He took a bottle out of his car and said ,”Drink some of this. then you’ll feel better.” He gave the man some whisky, and the man drank it ,but then he shouted again, “you nearly killed me!” Harry gave him the bottle again, and the old man drank a lot of the whisky. Then he smiled and said to Harry ,”Thank you .I feel much better now .but why aren’t you drinking?” “oh, well” Harry answered ,”I don’t want any whisky now. I’m going to sit here and wait for the police.”

هری وقتی چراغ های راهنمایی قرمز بود ماشینش را متوقف نکرد و با ماشین دیگری برخورد کرد. هری بیرون پرید و به سمتش رفت. پیرمردی در ماشین بود. او خیلی ترسیده بود و به هری گفت: “چیکار می کنی؟ نزدیک بود مرا بکشی.” “بله” هری پاسخ داد “خیلی متاسفم.” او یک بطری از ماشینش بیرون آورد و گفت: “مقداری از این را بنوش تا حالت بهتر شود.” او مقداری ویسکی به مرد داد و مرد آن را نوشید، اما بعد دوباره فریاد زد: نزدیک بود مرا بکشی! هری دوباره بطری را به او داد و پیرمرد مقدار زیادی ویسکی نوشید. بعد لبخندی زد و به هری گفت:”ممنون.الان حالم خیلی بهتره.اما چرا مشروب نمیخوری؟” هری پاسخ داد: “اوه، خوب” “من الان ویسکی نمی‌خواهم. می‌روم اینجا بنشینم و منتظر پلیس باشم.”

اگر علاقه زیادی به مطالعه این نمونه از مکالمه ها و داستان های کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی هستید، می توانید با دانلود پی دی اف زیر و مطالعه آن زبان خود را تقویت کنید.

کلام آخر

دنیای زبان در هر جا به فکر پیشرفت روزافزون شما عزیزان است که بتوانید حتی در وب گردی هم آموزه هایی به خود اضافه کنید. امیدواریم تا این مطلب برای شما، مقاله ای مفید و کارآمد واقع شود.